محل تبلیغات شما




   اگر کسي در قلبم نيست و با عشق بيگانه است   

تو با آن آشنايم کن تا مجالي به ديگري ندهم . 

اگر هر لحظه دلم بهانه مي گيرد و دلتنگ است

مرا از غم جدا کن تا دلم را از بي کسي خالي کنم .

حال که بالهايم به بالهايت گره خورده

و شانه اي براي تکيه کردن نيست

خودت را سر پناه من کن تا در وسعت نگاه آبي ات غرق شوم .

حال که کسي سايبان من نيست

و به خاطر تنهايي سقف چشمانم چکه مي کند

مرا با زنجير محبت در قلبت اسير کن تا درگير احساس ديگري نشوم .

چشمانم براي توست و کسي جز تو را در رويايش نمي بيند

نگاهت را سهم من کن تا نگاهي غريب را در کنج چشمانم نيابم .

سينه ام از جدايي بيزار است

و هجران را درونش جاي نمي دهد

مرا در کنارت هميشگي کن تا لحظه اي طاقت دوري ات را نداشته باشم . 

دلم مي خواهد از آن تو شود

و پا به پاي تو نفس را به سينه ام هديه دهد  

مرا در يادت ماندگار کن تا از صحنه روزگار محو نشوم .  


   نه براي نامت

نه براي دوست داشتن هايم گيومه مي گذارم

بگذار انتهايي نداشته باشد صدا زدنت

و اعتراف احساسم

بگذار اين قلب از نفس افتاده 

با دستان تو جاني تازه بگيرد

و به او بفهماند که اگر دلم را به خاطر ديگري شکست

باز هم با خرده هايش مي تواند دل ببند و باز هم نفس بکشد

گمان مي کرد با رفتنش نمي سوزم

سوختم ! حسي از مردن هم بدتر ، اما سرپا ماندم

وقتي به قلبم آمدي بعد او

ديگر حتي حوصله اي براي ادامه زندگي نداشتم

با تو نفس گرفتم به زندگي بازگشتم

چقدر تلخ بود

چشيدن طعم خيانت از کسي که تمام دنيايت بود

اما بازم هم به لطف خدا چاره دردم را در قلب مهربان تو يافتم

تو را در ميان بازوانم مي گيرم

بگذار اين بار او تلخ بودن جدايي را زير زبانش مزه کند

مي دانم هنوز نگاهش نگران من است و گاهي به بهانه اي

چشمهايش را به سمت نگاهم روانه مي کند

اما نگاه عاشقانه تو براي من کافي ست

با من باش

و بودنت را مانند زخمي بر تنش به يادگار بگذار

تا بفهمد عاقبت دل شکستن همين است

تا خود را روانه کوه و بيابان کند .    

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها